دیدگاه قرآن دربارهی مشارکت سیاسی زنان
یکی از پرسشهایی که درباره زن مطرح شده، این است که آیا زن از نظر اسلام حق مشارکت سیاسی دارد یا خیر؟
این پرسش که یک پرسش حقوقی است، میتواند در حوزه کلان فقه اسلامی و با توجه به ادله و منابع گوناگون فقهی مورد بحث و بررسی قرار گرفته، بدان پاسخ داده شود، اما در این نوشتار میکوشیم که پرسش یاد شده را تنها در پرتو آیات قرآن پاسخ بگوییم تا از این طریق، هم دیدگاه ویژه قرآن به دست آید و هم زمینهای برای نقد و عرضه مفاد روایات یا دلیلهای فقهی دیگر بر قرآن فراهم آید.
مشارکت سیاسی زن
مقصود از این عنوان، سهم گرفتن در تعیین سرنوشت سیاسی و حضور در عرصههای گوناگون حاکمیت و قدرت است که تقریباً در حوزههای زیر محدود میشود:
1. نهاد قانون گذاری؛
2. نهاد قضایی؛
3. نهاد مدیریت اجرایی؛
4. انتخابات و همه پرسی به عنوان راهکار اعمال حق و حضور مردم در عرصههای مختلف؛
5. نظارت و کترل بر مواضع و رفتار حکومت؛
6. نقد و تلاش در جهت تغییر یا اصلاح سیاستهای حکومت؛
7. شرکت در احزاب و تشکلهای سیاسی یا ایجاد آنها.
بنابراین پرسش از حق مشارکت سیاسی زنان برمیگردد به حق حضور و اعمال نظر در زمینهها و مراکز یاد شده. اکنون باید دید قرآن در این موضوع چه دیدگاهی دارد.
مجموعه آیاتی که به صورت صریح یا ضمنی به مسئله مشارکت زنان در عرصههای گوناگون قدرت و حکومت ارتباط پیدا میکند، به دو دسته تقسیم میشوند: دسته نخست آیاتی هستند که به تصریح یا تلویح نظر مثبت دارند و میتوان از آنها حق مشارکت را اثبات کرد و دسته دیگر، آیاتی هستند که به گونهای از آنها بوی مخالفت میآید و یا مطابق برخی برداشتهای تفسیری حق مشارکت نداشتن زنان را میرسانند.
آیات موافق با مشارکت سیاسی زنان
برای اثبات حق مشارکت سیاسی زنان به چند دسته از آیات میتوان استناد جست:1. نخستین مورد از آیات قرآن که بیان کننده صلاحیت و شایستگی و هم چنین حق زنان در سهم گیری و ایفای نقش در زمینه امور سیاسی و قدرت و حاکمیت است، آیات مربوط به ملکه سبأ میباشد که در سوره نمل از آیات 23 تا 44 مطرح شده است. در این آیات، خداوند از زن هوشمند و با درایتی سخن میگوید که بر سرزمینی حکومت میکند و با دعوت حضرت سلیمان از کیش شرک، به دین توحید گرویده، اسلام میآورد.
این که خداوند از میان صحنههای گوناگون زندگی سلیمان، صحنه ارتباط او را با ملکه سبأ مطرح کرد و از سخنان ملکه سبأ نیز جملاتی را نقل میکند که نشانه عقل و هوشمندی بالای اوست و بعد داستان را بدون هیچ گونه نقد یا کنایه و تعریضی به پایان میبرد، همه بیان گر نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سباست و نشان میدهد که زن از دیدگاه قرآن، میتواند در بالاترین موقعیت سیاسی قرار گیرد.
اگر زن صلاحیت چنین کار و مسئولیتی را نمیداشت یا در آیین و شریعت الهی نمیتوانست به چنین موقعیتی برسد، برابر روش معمول قرآن کریم که موارد باطل و ناسازگار با دیدگاه خود را نقد میکند، باید به صورت صریح یا اشاره بدان میپرداخت؛ حال آن که اصل طرح این داستان و نحوه پردازش آن، همه نشانه تأیید و سازگاری آن با دیدگاه وحی است.
یکی از مفسران معاصر در این زمینه مینویسد:
قرآن زن را در چهره ملکه سبأ هم چون انسانی برای ما ترسیم میکند که از عقل و خرد برخوردار است و تسلیم عواطف و احساسات خودش نیست، زیرا مسئولیت او توانسته به وی پختگی و کمال، تجربه، قوت عقل و اندیشه ببخشد، به گونهای که تا سطح حکومت و فرمانروایی بر مردان پیش برود؛ مردانی که در او شخصیت توانا و خردمندی را میدیدند که بر اداره شئون و امور اجتماعی توانمند بود. (1)
2. بیعت زنان با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در آیه 12 سوره ممتحنه آمده، دلیل دیگری است بر نگاه مثبت قرآن به مشارکت سیاسی زنان:
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَكَ عَلَى أَن لاَ یُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یَعْصِینَكَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (2)؛
ای پیامبر، هرگاه زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند، بر این شرط که چیزی را با خدا شریک ندانند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و دروغی را که در دست و بال خود ساخته و پرداخته باشند، پیش نیارند و در هیچ کار پسندیدهای نافرمانی نکنند، پس با آنها بیعت کن و برای ایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است.
خداوند در این آیه کریمه به پیامبر دستور میدهد که اگر زنان با ایمان نزد تو برای بیعت و اعلام وفاداری به پیام تو و اطاعت از فرمان تو آمدند، از آنان بیعت بگیر.
از آن جا که «بیعت» در فرهنگ اعراب زمان نزول قرآن به معنای پیمان وفاداری به کسی و اعلام اطاعت و فرمان برداری از او بوده است، همانند پدیده «انتخاب» در فرهنگ سیاسی امروز - که زمینه مشروعیت سیاسی حکومت و فرمان بری مردم از آن را فراهم میکند - آیه کریمه به صراحت، سهم داشتن زنان را در امری که نقش تعیین کننده در سرنوشت سیاسی جامعه و رابطه دو سویه فرماندهی و فرمان بری حکومت و مردم دارد، تأیید میکند و پیامبر را به عنوان حاکم و فرمانروای دینی و سیاسی جامعه، وادار به پذیرش آن میسازد.
3. یکی از عرصههای قدرت و حاکمیت، عرصه قانون گذاری است که به صورت مجلس شورا بخشی از مشارکت مردم را در تعیین سرنوشت اجتماعیشان به نمایش میگذارد. گرچه قرآن راجع به شیوه قانون گذاری در دستگاه حکومت روش خاصی ارائه نمیکند، اما درباره مشورت به صورت کلی (چه در قانون گذاری و چه در زمینههای دیگر) دو آیه معروف دارد: (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) (3) و: (وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ) (4) که در آیه نخست یکی از ویژگیهای برجسته مؤمنان بیان میشود و در آیه دوم، به پیامبر دستور میدهد که با مؤمنان مشورت کند و بدین گونه، سنت شورا را به ایشان میآموزد.
از سوی دیگر تردیدی نیست که در هر دو آیه مقصود از مؤمنان، زنان و مردان مؤمن هستند. این بدان معناست که روش شورا در هر زمان و زمینهای که به کار گرفته شود، زن و مرد، هر دو حق شرکت و اظهارنظر در آن را دارند.
به این ترتیب قرآن نه تنها در عرصه قانون گذاری، بلکه در تمام زمینههایی که عنصر مشورت به عنوان راهکار تصمیم گیری یا برنامه ریزی استفاده میشود، به زن حق مشارکت و سهم گرفتن در ایفای نقش میدهد و با این نظر، صلاحیت و شایستگی زن را نیز به صورت ضمنی تأیید میکند.
4. آنچه درباره نگاه قرآن به مشارکت زن در عرصه قانون گذاری مطرح شد، عیناً در بخش دیگری از حاکمیت، یعنی قضاوت و دستگاه قضایی نیز قابل تطبیق است؛ آیات قرآن درباره قضاوت و داوری و حل و فصل دعاوی، بسیار کلی و فراگیر هستند و هیچ گونه جنسیتی در آنها لحاظ نشده است:
(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ)؛ (5)
خدا به شما فرمان میدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید.
(وَمَن لَمْ یَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ (6)
و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند، پس آنان ستمگرانند.
(وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)؛ (7)
و اگر داوری کردی، پس به عدالت میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست میدارد.
در تمام این آیات آنچه که برای آن تأکید شده، داوری براساس حق و عدل است، اما این که داوری کننده چه کسی باشد، زن باشد یا مرد، هیچ اشارهای ندارد.
بنابراین از دیدگاه قرآن هر کسی که صلاحیت داوری دارد؛ یعنی حق و عدل را تشخیص میدهد و بدان پایبند است، میتواند در نهاد قضا و داوری سهم داشته باشد؛ خواه زن باشد و خواه مرد.
5. بخش عمدهای از مشارکت سیاسی در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیرگذاری و تغییر آن تجلی میکند که امروزه این کار را جامعه مدنی یا احزاب، مطبوعات و حلقههای واسط بین مردم و حکومت به عهده میگیرند.
قرآن کریم بحث نظارت و تأثیرگذاری را در حوزه عام جامعه؛ یعنی در رابطه فرد با فرد، فرد با حکومت و یا برعکس و با تعبیر امر به معروف و نهی از منکر مطرح میکند و آن را یکی از مسئولیتهای مهم و اساسی جامعه اسلامی میشمارد:
(كُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...)؛ (8)
شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید، به کار پسندیده فرمان میدهید و از کار ناپسند بازمیدارید.
(وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...)؛ (9)
و باید از میان شما گروهی [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند.
با توجه به گستره مفاهیم «معروف» و «منکر» در فرهنگ قرآنی - که هرگونه گفتار و رفتار مثبت و منفی را دربر میگیرد - و با توجه به تأکیدی که قرآن در انجام رسالت نظارت و اصلاح اجتماعی در قالب امر به معروف و نهی از منکر دارد، به شأن و جایگاه و هم چنین دامنه فعالیتهای کنترل و اصلاح اجتماعی به طور کلی و حوزه حکومت و قدرت به طور ویژه پی میبریم.
از سوی دیگر، قرآن کریم کنترل و اصلاح اجتماعی را در تمام حوزههای آن، مسئولیت همگانی و عمومی مردم میداند و در برخی موارد حتی تصریح دارد که زن و مردم در انجام این رسالت و مسئولیت، سهم مساوی دارند:
(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...)؛ (10)
و مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهای پسندیده وا میدارند و از کارهای ناپسند باز میدارند...
بنابراین قرآن نه تنها سهم گرفتن زن در این بخش از فعالیتهای سیاسی را حق وی میداند، بلکه بالاتر از وظیفه و تکلیف او میداند که این رسالت را به دوش بگیرد و طبعاً هرگونه حرکتی را که مقدمه انجام بهینه این رسالت باشد، مانند تشکیل حزب، انجمن یا شرکت در آنها و... امری لازم و بایسته میشمارد.
6. برخی از اندیشمندان مسلمان برای اثبات حق مشارکت سیاسی زن به صورت عام و حق و صلاحیت او به طور ویژه، برای ریاست جمهوری یا حاکمیت در عالیترین مقام حکومت و قدرت، به آیاتی استدلال کردهاند که بیان گر سلطه و ولایت انسانها بر خودشان است. بر پایه این استدلال، آیاتی چون: (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...) (11) و... .
(النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ...) (12) دلالت بر این مطلب دارند که در غیاب پیامبر یا حکم خدا و پیامبر، مؤمنان خود اختیاردار کار خود هستند.
از سوی دیگر برگزیدن یا برگزیده شدن زن در یک پست و مقام حاکمیت، از مصادیق حق اختیار و انتخاب است که در غیاب پیامبر یا حکم شرعی مردم از آن برخوردارند.
از جهت سوم، دلیلی شرعی که بتواند حکم ناسازگار با این انتخاب را ثابت کند نیز نداریم، در نتیجه هم مردم میتوانند زن را به عنوان عنصری از عناصر دستگاه حکومت انتخاب کنند و هم زن حق انتخاب شدن دارد.
یکی از فقیهان نواندیش معاصر در این زمینه مینویسد:
در رابطه با مسئله مورد بحث؛ یعنی صلاحیت و شایستگی زن برای حاکمیت میگوییم: مفهوم آیه کریمه: (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...) - بعد از آن که ثابت شد دلیل معتبری بر عدم شایستگی (مشروعیت) حکومت (حاکمیت) زن و به عهده گرفتن قدرت نخست در دولت و هم چنین مسئولیتها و پستهای مدیریتی دیگر وجود ندارد - جواز تصدّی پست ریاست جمهوری توسط زن را میرساند، زیرا در این موضوع حکمی از سوی خداوند تشریع نشده است. با همین بیان میتوان دلالت آیه: (النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ) را نیز بر مطلب مورد نظر تبیین کرد، زیرا آیه کریمه میگوید: مؤمنان در زمینههایی که پیامبر یا امام معصوم وجود ندارد، خود اختیاردار امور خود هستند، اما با بودن پیامبر یا معصوم، آنان سزاوارترند و با توجه به این که در زمان غیبت، ولایت و حاکمیت معصوم به دلیل در دسترس نبودن منتفی است، به حکم آیه کریمه انسانها اختیار امور خویش را دارند [که چه کسی را انتخاب کنند یا انتخاب شوند]. (13)
آیات مخالف با مشارکت سیاسی زن
در برابر آیاتی که مطرح شد، آیات دیگری هم هستند که ممکن است به عنوان آیات مخالف به آنها استدلال شود. در این جا به بررسی این آیات میپردازیم:1. (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ)؛ (14)
مردان سرپرست زناناند، به دلیل آن که خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آن که از اموالشان خرج میکنند.
برخی از مفسران بر این باورند که این آیه کریمه، به دلیل عمومیت علتی که در آن ذکر شده، قوامیت مردان بر زنان را به طور کلی در همه امور اجتماعی از قبیل: حکومت، قضا، دفاع و... اثبات میکند؛ بنابراین در تمام امور یاد شده، این مرداناند که صلاحیت قیام و انجام کارها را دارند، نه زنان. علامه طباطبائی مینویسد:
و عمومُ هذه العلّةِ یُعطی أن الحکمَ المبنیّ علیها أعنی قوله: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) غیرُ مَقصورٍ علی الأزواج... بل الحکمُ مَجعولٌ لقبیل الرجالِ علی قبیل النساءِ من الجهاتِ العامةِ التی تَرتبط بها حیاة القبیلین جمیعاً... کجهتی الحکومة و القضاء... و کذا الدفاع الحربی... کل ذلک مما یقوم به الرجالُ علی النساء، و علی هذا فقوله: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» ذو إطلاق تامٍّ. (15)
این استدلال چنان که پیداست، بر پایه این پیش فرض است که مقصود از «رجال» و «نساء»، گروه مردان و گروه زنان است و نه شوهران و همسران، اما این مطلب قابل نقد است، زیرا علتی که در آیه برای قوامیت بیان شد، مرکب از دو مؤلفه است: فضیلت و انفاق.
جزء نخست گرچه به تنهایی عام است، اما با توجه به جزء دیگر - که مسئله «انفاق» است - دایره آن محدود به گروه خاصی از مردان میشود که شوهران باشند، زیرا انفاق مرد به زن به عنوان زن، تنها در محدوده روابط زناشویی و همسری است، چنان که یکی از مفسران معاصر مینویسد:
از نظر ما مسئله این گونه نیست، بلکه آیه کریمه اختصاص به دایره همسری فقط دارد، زیرا... تنها حالتی که بر مرد به عنوان مرد واجب است که به زن به عنوان زن انفاق کند، حالت زوجیت و همسری است، چون وقتی به پدر نگاه میکنیم، میبینیم بر او واجب است که بر فرزندانش انفاق کند، بدون این که در این جا مسئله جنسیت مطرح باشد؛ بنابراین بر پدر واجب است که بر دخترش به عنوان این که دختر اوست، اتفاق کند، نه به لحاظ جنسیت و زن بودنش. و همین گونه وقتی به مقوله ولایت و حاکمیت مینگریم، میبینیم ولایت تنها بر زنان نیست! مثلاً ولایت پیامبر بر مردان و زنان (هر دو) است و هم چنین ولایت امام و ولایت فقیه بر مردان و زنان است. پس ما حالتی که در آن مرد بودن و زن بودن ویژگی داشته باشد نداریم، مگر حالت همسری. (16)
بنابراین آیه کریمه دلالتی بر ناشایستگی یا منع شرعی راجع به حاکمیت زن به عنوان برجستهترین نمونه مشارکت سیاسی ندارد، زیرا منافاتی نیست بین آن که زن در خانواده و در محدوده مدیریت و قوامیت مرد باشد، اما در بیرون از چهارچوب خانواده مدیریت و سلطه اجرایی، تقنینی یا قضایی بر هسمر خویش داشته باشد.
بنابراین لازمه ریاست کسی در دولت یا هرگونه تشکیلات، این نیست که نتواند تحت سلطهای دیگر از نوع دیگر قرار گیرد. (17)
2. (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ). (18)
می توان تصور کرد که آیه یاد شده نوعی برتری و تقدم مردان بر زنان را در عرصه حیات اجتماعی ثابت میکند و این بدان معناست که هرگاه در یکی از زمینههای زندگی اجتماعی مثل سیاست، مردان و زنان هر دو بتوانند حضور داشته باشند، مردان مقدم بر زنان هستند و زنان حق حضور و ایفای نقش ندارند.
برخی از این نیز فراتر رفته و «درجه» را به معنای برتری وجودی و کمالی گرفتهاند که در این صورت آیه نقص و ناشاستگی وجودی و عقلانی زن در برابر مرد را میرساند. (19)
اما واقعیت این است که «درجة» در آیه یاد شده نه به معنای برتری وجودی است و نه به معنای برتری حقوقی به معنای عام، بلکه به یک سلسله اختیارات اشاره دارد که مرد به عنوان مدیر خانواده از آن برخوردار است، زیرا اولاً، آیه در مقام بیان حقوق است و نه فضایل وجودی، بنابراین «درجه» نمیتواند به معنای برتری وجودی باشد. ثانیاً، آیه در مقام بیان حقوق دو سویه و متقابل زن و شوهر در خانواده است، نه زنان و مردان به صورت کلی، زیرا زن و مرد جدا از خانواده، حقوقی نسبت به یکدیگر ندارند تا در آن زمینه برتری برای مردان قائل شویم؛ بنابراین آیه یاد شده در حقیقت بیان دیگری از همان قوامیت مرد بر زن در خانواده است که نوعی مدیریت و سلطه اداری در خانواده را برای مرد اثبات میکند که این، تنها چیزی است که در حقوق متقابل مرد و زن، مرد به صورت ویژه از آن برخوردار است. به همین دلیل بعضی گفتهاند که مقصود از «درجه» حق طلاق است که تنها مرد از آن برخوردار است: «أعتقد أن الدرجة هنا الطلاقُ. هذا الحقُّ للرجل و لیس للمرأة». (20)
«هذه الدرجة فی التشریع لیست إلا بعضُ الحقوقِ الزوجیة التی ینفردُ بها الرجلُ، و فی مقدمتها حقُّ الطلاق، و لیست درجة بالمعنی الإنسانی، بل هی درجةٌ فی الجانبِ الإجرائی فی قضیة حرکة الواقع الذی یقتضیه البیتُ الزوجی». (21)
3. (أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ). (22)
گفته شده که این آیه بیان گر دو نقطه ضعف اساسی در طبیعت زن است که این ضعفها میتواند مانع از برخی فعالیتهای سیاسی شود؛ یکی گرایش به زینت آلات و آرایش و دیگری، ضعف منطق در مقام جدال و مخاصمه. این دو ویژگی پرده از یک حقیقت در روح و روان زن برمی دارد که عبارت است از احساسی بودن:
و إنَّما ذَکر هذین النَعتین؛ لأن المرأةَ بالطبع أقوی عاطفةً و شَفَقةً، و أضعفُ تعقلاً بالقیاس إلی الرجلِ، و هو بالعکس، و من أوضحِ مظاهر قوةِ عواطفها تَعَلُّقُها الشدیدُ بالحلیةِ و الزینة و ضعفها فی تقریر الحجةِ المبنیّ علی قوةِ التعقل. (23)
از آن جا که فعالیتهای سیاسی نیازمند عقلانیت و حساب گری است؛ بنابراین زن، شایستگی مشارکت و سهم گرفتن در امور سیاسی جامعه را ندارد.
این استدلال از چند جهت قابل نقد است:
یک) بر فرض درستی استدلال، دلیل از دو جهت اخصّ از مدعاست، زیرا هم بر همه زنان قابل تطبیق نیست، چه این که برخی از آنان از عقلانیت بالایی برخوردارند و هم در مورد همه فعالیتهای سیاسی صدق نمیکند، زیرا زمینههای گوناگون مشارکت سیاسی همه مثل ریاست جمهوری یا رهبری نیستند.
دو) این استدلال از بنیاد نادرست است، زیرا قرآن بینش و تصور اعراب جاهلی را نسبت به زن بیان میکند، نه طبیعت واقعی وی را، از این رو برخی گفتهاند که بیان قرآن اقناعی است، نه برهانی. (24)
یا اگر بیان قرآن ناظر به واقع است، از واقعیت زن در جامعه و نظام تربیتی عرب حکایت میکند، نه از زن به عنوان یک انسان فراتاریخی و جدا از فرهنگ و وضعیت اجتماعی.
إنّ الآیةَ الکریمةَ بعیدةٌ جداً عن أن تکونَ من شواهدِ الدعوی فی المسألة، فهی تتضمنُ وصفَ الأنثی بأنها مخلوقٌ تُنشّأ فی الرفق و النعمة - بحسب العرف العامِّ السائدِ - و هو لا ینهض البحجّة فی مقام الخصامِ فی العُرف السائدِ بحسب النهج التربوی عند العربِ آنذاک، فالآیة تُعَبِّرُ عن واقعٍ محدودٍ بالنسبةِ الی المرأة العربیةِ الجاهلیّة ناشئ من مَنهجٍ تربوی للمرأة الجاهلیّة، و من نظرةٍ جاهلیةٍ إلی قیمةِ المرأة المعنویّة. (25)
بنابراین آیه کریمه درصدد بیان واقعیت وجودی زن و ضعفها و کاستیهای روحی او نیست تا براساس آن، ناشایستگی زن را در مشارکت سیاسی نتیجه بگیریم، یا دست کم از این جهت مبهم است؛ یعنی نمیشود به صورت قطعی تعیین کرد که قرآن نگاه به واقعیت وجودی زن دارد یا به وضعیت خارجی او در جامعه و فرهنگ عرب، یا به تصور و برداشت عرب از زن. آیات موافق که پیش از این مطرح شد، میتواند برداشت دوم را تأیید کند.
4. (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى). (26)
گاهی از این آیه ضرورت خانه نشینی زن استفاده میشود (27) که اگر این برداشت درست باشد، میتوان دلیلی بر نفی مشارکت سیاسی زن شمرده شود، زیرا هرگونه فعالیت و مشارکت سیاسی بدون بیرون آمدن از خانه و حضور در مجامع و مراکز فعالیت، ناممکن یا دشوار بوده، و این با برداشت یاد شده ناسازگار میباشد.
این تلقی از جهات گوناگون نادرست است، زیرا اولاً، این آیه درباره همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و دیگر زنان مسلمان را دربر نمیگیرد؛ یعنی مقام و موقعیت ویژه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) موجب یک سلسله ملاحظات ویژه راجع به اطرافیان، از جمله همسران آن حضرت میشود که در مورد سایر مسلمانان ضرورتی ندارد.
ثانیاً، بر فرض که شامل همه زنان مسلمان باشد، معنای آیه، خانه نشینی مطلق و بیرون نیامدن از خانه نیست، بلکه به معنای تجوّل و آمد و شد بی دلیل و توأم با سبکی و عدم متانت است، چنان که دنباله آیه: (وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى) نشان میدهد.
شاهد این برداشت، اولاً، تاریخ و عینیت زندگی همسران پیامبر و زنان مسلمان است که نه تنها از خانه بیرون میآمدند، بلکه در فعالیتهای جهادی و اقتصادی نیز مشارکت میکردند.
ثانیاً، آیات امر به معروف و نهی از منکر - که مسئولیت عمومی را بر دوش همه مسلمانان، زن یا مرد میگذارد - با توجه به گستره معروفها و منکرها و شیوههای متنوع و گوناگون آنها میطلبد که زنان و مردان در صحنهها و مراکز و مجامع مختلف حضور داشته باشند و این، میتواند گواه بر این مطلب باشد که خانه نشینی برای زن مسلمان ضرورت نیست، بلکه گاهی نقطه مقابل آن ضرورت مییابد.
ثالثاً، آیات حجاب مثل: (قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ... وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ...). (28) گرچه به مدلول مطابقی، لزوم پوشش و پوشاندن بدن زن و ناروایی التذاذ از آن را میرساند، اما به مدلول التزامی دلالت بر جواز حضور در عرصههای گوناگون زندگی دارد، زیرا اگر نشستن در خانه و بیرون نیامدن واجب بود، نیازی به غضّ بصر و پوشش بدن نبود.
این امور و شواهد دیگری از این دست، همه گواه این حقیقتاند که آیه: (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ...) به معنای تشریع حکم خانه نشینی زن نیست و باید آن را به گونهای تفسیر کرد که با سایر آیات و آموزههای قرآن سازگار باشد.
نتیجهی سخن
آنچه تاکنون از آیات قرآن مطرح شد، مجموعه دلایل قرآنی است که برای اثبات یا نفی حق مشارکت سیاسی زن ارائه شده یا میتوان ارائه کرد. از کنار هم نهادن دلیلهای موافق و مخالف، به این نتیجه میرسیم که آیات دسته دوم یا در اصل ارتباطی به مقوله مشارکت ندارند و یا این که دلالت بر نفی حق و صلاحیت زن ندارد، برعکس آیات دسته نخست که بعضی صریح در اثبات حق و صلاحیت ایفای نقش سیاسی زن بودند و برخی ظهور آشکار در این زمینه داشتند.این سخن بدان معناست که از دیدگاه قرآن، زن همانند مرد بدون هیچ گونه تفاوتی میتواند در سرنوشت سیاسی دخیل باشد و در دستگاه حاکمیت و قدرت سهم داشته باشد و در این زمینه هیچ مانعی وجود ندارد.
اما با این همه، نکتهای دیگر در این جا مطرح است که بررسی دیدگاه قرآن درباره آن میتواند نتیجه یاد شده را اندکی متعادل یا حتی دگرگون سازد و آن این که قرآن در ساختار جامعه و در رابطه زن و مرد، برای خانواده نقش و اهمیت فراوانی قائل است. در حقیقت بسیاری از تشریعات مربوط به حقوق زن و مرد، برای خانواده نقش و اهمیت فراوانی قائل است. در حقیقت بسیاری از تشریعات مربوط به حقوق و مسئولیتهای زن و مرد - اگر نگوییم همه آنها - با توجه به محدودیت نهاد خانواده و جایگاه آن و پاس داشت کیان آن صورت گرفته است؛ آیاتی که تشویق به ازدواج میکند؛ مانند آیههای زیر:
(وَأَنكِحُوا الْأَیَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن یَكُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ). (29)
(وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ...). (30)
یا آیاتی که طلاق را نکوهش کرده، برای نشوز زن و مرد راه حل ارائه میکند؛ مانند آیههای 34، 35 و 138 سوره نساء.
هم چنین آیاتی که برای تحکیم پیوند زناشویی، عواطف بین زن و شوهر را آیت الهی و نماد دخالت و عنایت خداوند به این رابطه معرفی میکند:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ). (31) و برای حفظ و تداوم آن به «معاشرت بر پایه معروف» دستور میدهد که همه و همه نشان از اهمیت و جایگاه کانون خانواده در نگاه قرآن دارد.
این حقیقت ما را به یک نکته مهم رهنمون است و آن این که حقوق و وظایف تعیین شده برای زن و شوهر در قرآن، باید در پرتو محوریت خانواده تعریف و تبیین شود؛ یعنی این حقوق و مسئولیتها باید چنان فهم شود که به تقویت و تحکیم نهاد خانواده بینجامد، نه سست شدن یا فروپاشی آن.
بر این اساس حق مشارکت سیاسی یا حضور زن در عرصه قدرت و حاکمیت در سطوح مختلف آن، مانند سایر حقوق وی، تا آن جا مطلوبیت و مشروعیت قرآنی دارد که ناسازگار با شئون خانواده یا موقعیت زن در خانواده نباشد. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت که حفظ کانون خانواده حد و مرز حقوق سیاسی و اجتماعی زن تلقی میشود؛ چنان که در مورد مرد نیز این حکم جاری است.
پینوشتها:
1. سید محمدحسین فضل الله، «شخصیة المرأة القرآنیه»، المنطق، شماره 60، ربیع الثانی 1410، ص 7.
2. ممتحنه، آیه 12.
3. شوری، آیه 38.
4. آل عمران، آیه 159.
5. نساء، آیه 58.
6. مائده، آیه 45.
7. همان، آیه 42.
8. آل عمران، آیه 110.
9. همان، آیه 104.
10. توبه، آیه 71.
11. احزاب، آیه 36.
12. همان، آیه 6.
13. محمدمهدی شمس الدین، اهلیة المرأة لتولی السلطة، ص 150.
14. نساء، آیه 34.
15. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص 4.
16. سید محمدحسین فضل الله، قرائة جدیدة لفقه المرأة الحقوقی، ص 24.
17. محمدمهدی شمس الدین، اهلیة المرأة لتولی السلطة، ص 68.
18. بقره، آیه 228.
19. عقاد، المرأة فی القرآن، ص 7-14.
20. سید محمدحسن الأمین، وضع المرأة الحقوقی بین الثابت و الصغیر، ص 37.
21. محمدحسین فضل الله، قرائة جدیدة لفقه المرأة الحقوقی، ص 25؛ نیز ر.ک: محمد رشیدرضا، المنار، ج 2، ص 380؛ ندوات علمیهی حول الشریعة الاسلامیة و حقوق الانسان فی الاسلام، الدکتور معروف الدوالبی، ص 139.
22. زخرف، آیه 18.
23. علامه طباطائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 90.
24. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 25، ص 181.
25. محمدمهدی شمس الدین، اهلیة المرأة لتولی السلطة، ص 74.
26. احزاب، آیه 33.
27. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 747.
28. نور، آیه 30-31.
29. همان، آیه 32.
30. بقره، آیه 232.
31. روم، آیه 21.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}